بی تو ...

بی تو ...

بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است

شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است

آنچنان می فشرد فاصله راه نفسم

که اگر زود ، اگر زود بیایی دیر است

رفتنت نقطه ی پایان خوشی هایم بود

دلم از هرچه و هر کس که بگویی سیر است

سایه ای مانده زمن بی تو که در آینه هم

طرح خاکستریش گنگ ترین تصویر است

خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی

دوستم داری و این خوب ترین تعبیر است

کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی

که چگونه نفسم با غم تو درگیر است

تارهای نفسم را به زمان می بافم

که تو شاید برسی حیف که بی تاثیر است




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : هادي يعقوبي
تاریخ : سه شنبه 1 ارديبهشت 1394
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: